برندسازی یا برندینگ (Branding)، بحث داغی که در همهی جلسههای کاری و کافی شاپها و پارکینگهای شرکتهای مختلف و هر جای دیگر…، توسط مدیران هر مجموعهای تا دلتان بخواهید شنیده میشود که خیلی مهم است و باید به آن توجه کنیم و بودجه خرج کنیم و… در کشور ما هم صحبت از برندسازی و برندینگ و مشاوره آن کم نیست. به قول یکی از دوستان: “یکی بود یکی نبود، یه کشوری بود که مشاورای برندینگش از برنداش بیشتر بودن…!” در ابتدای این مقاله خود را لازم به ذکر این نکته می دانیم که مفهوم برندسازی با برندینگ از لحاظ علمی و اجرایی تفاوت دارد، که به اشتباه به جای همدیگر نیز استفاده می شود، فرآیند برندسازی بیشتر متمرکز روی ایجاد و افزایش سطح آگاهی برند می باشد و بواسطه برنامه های ترویجی و تبلیغاتی به ثمر مینشیند و طراحی هویت برند بخش اساسی این فرآیند محسوب می شود. اما برندینگ به فر آیند مادری گفته می شود که در مجموع منجر به خلق ارزش مطلوب ما در ذهن مشتری است، تمام چیزیهایی که مشتری در خصوص هویت تجاری شما، شامل حس، تجربه و تداعیات ذهنی باید بداند یا احساس به درک کند، شامل این مجموعه فعالیت هاست، در این مقاله ما برای جلوگیری از این پیچیدگی ها، برندسازی را معادل برندینگ قرار داده ایم، و هر جا برندسازی ذکر می شود، منظور ما همان برندینگ می باشد. بماند که خیلیها هنوز هم نمیدانند که برند و برندینگ، فقط طراحی لوگو و انتخاب فونت سازمانی نیست! نمیدانند که کل کار برندینگ به زبان ساده این است که شما قرار است “ذهنیت” مردم را نسبت به برندتان به شکل خاصی دربیاورید، خاص شوید و بنا به دلایلی، افرادی (خاص یا عام) به سمت شما بیایند و سراغ برندهای دیگر نروند. در تمام این مسیر، همهی اِلِمانهای بصری برندتان از لوگو و فونت بگیرید تا مدل طراحی کارت ویزیت و بروشورتان، فقط و فقط یک ابزار برای برندینگ هستند و نه کل برندینگ!